معنی قاضی ورزشی
حل جدول
داور
لغت نامه دهخدا
ورزشی. [وَ زِ] (ص نسبی) منسوب به ورزش. مربوط به ورزش.
- باشگاه ورزشی، باشگاهی که در آن به انواع ورزش پردازند. (فرهنگ فارسی معین).
- عملیات ورزشی، انواع اعمال ورزشی. (فرهنگ فارسی معین).
- مجلات ورزشی.
قاضی
قاضی. (اِخ) ابراهیم. (مولا...). رجوع به قاضی چلبی شود.
قاضی. (اِخ) سهل بن احمد. رجوع به قاضی ارغیانی شود.
قاضی. (اِخ) ابراهیم کواکبی. رجوع به قاضی کواکبی شود.
قاضی. (اِخ) حسن بن احمدبن زید. رجوع به قاضی اسطخری شود.
قاضی. (اِخ) حسین بن محمدبن حسن. رجوع به قاضی دیاربکری شود.
قاضی. (اِخ) حسن بن عبداﷲبن مرزبان. رجوع به قاضی سیرافی حسن شود.
قاضی. (اِخ) حسین بن نصر. رجوع به قاضی ابن خمیس شود.
قاضی. (اِخ) حسن بن محمدبن محمد. رجوع به قاضی چلپی حسن شود.
قاضی. (اِخ) حسن بن منصوربن ابی القاسم. رجوع به قاضی خان حسن شود.
قاضی. (اِخ) اسماعیل بن اسحاق. رجوع به اسماعیل بن اسحاق شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به ورزش مربوط به ورزش: مجلات ورزشی. یا باشگاه ورزشی. باشگاهی که در آن به انواع ورزش پردازند. یا عملیات ورزشی. انواع اعمال ورزش.
فارسی به عربی
قاضی، محکم
تعبیر خواب
اگر درخواب قاضی را دید، دلیل که به منزله علما برسد. اگر قاضی مجهول بیند، دلیل که با حق تعالی بود. - حضرت دانیال
معادل ابجد
1434